بند آمدن بول در مثانه و راه بیرون شدن نیافتن. به بیماریی مبتلا شدن که بول در مثانه بماند و بیرون نتواند آمدن. مبتلا به حبس بول گشتن. اسر. احتقان. احتباس بول و رجوع به شاشبند شود
بند آمدن بول در مثانه و راه بیرون شدن نیافتن. به بیماریی مبتلا شدن که بول در مثانه بماند و بیرون نتواند آمدن. مبتلا به حبس بول گشتن. اُسر. احتقان. احتباس بول و رجوع به شاشبند شود
کاربستن. اجرا کردن: سخنهای سعدی مثال است و پند به کار آیدت گر شوی کاربند. سعدی. حکم خدا را چو شوی کاربند فتح بیابی، نشود کاربند. مؤلف آنندراج (از فرهنگ آنندراج). ، اطاعت و فرمانبرداری کردن. (برهان) (آنندراج). اطاعت کردن. (انجمن آرا) ، برنیامدن حاجت. (آنندراج). فروبسته شدن کار
کاربستن. اجرا کردن: سخنهای سعدی مثال است و پند به کار آیدت گر شوی کاربند. سعدی. حکم خدا را چو شوی کاربند فتح بیابی، نشود کاربند. مؤلف آنندراج (از فرهنگ آنندراج). ، اطاعت و فرمانبرداری کردن. (برهان) (آنندراج). اطاعت کردن. (انجمن آرا) ، برنیامدن حاجت. (آنندراج). فروبسته شدن کار
محاصره. (یادداشت مؤلف). محاصره شدن. در حصار شدن. محصور شدن: من که در این دایرۀ دهربند چون گره نقطه شدم شهربند. نظامی. کشیده در آن شهر کوهی بلند شده مردم شهر ازو شهربند. نظامی. مجموع میوه ها و... (در آمل) فراوان باشد... چنانچه اگر شهربند شود هیچ چیز از بیرون احتیاج نباشد. (نزهه القلوب). ، محبوس شدن. زندانی شدن: وآن دم که یغلق عزمات تو برگشاد در جعبه شهربند شود تیر آرشی. اخسیکتی. نظامی که در گنجه شد شهربند مبادا ز اسلام نابهره مند. نظامی. از آنجا که شه را نیامد پسند چو سایه پس پرده شد شهربند. نظامی. ، مقیم شدن. اقامت کردن: تا من آنجا که شهربند شوم ازبلندیت سربلند شوم. نظامی
محاصره. (یادداشت مؤلف). محاصره شدن. در حصار شدن. محصور شدن: من که در این دایرۀ دهربند چون گره نقطه شدم شهربند. نظامی. کشیده در آن شهر کوهی بلند شده مردم شهر ازو شهربند. نظامی. مجموع میوه ها و... (در آمل) فراوان باشد... چنانچه اگر شهربند شود هیچ چیز از بیرون احتیاج نباشد. (نزهه القلوب). ، محبوس شدن. زندانی شدن: وآن دم که یغلق عزمات تو برگشاد در جعبه شهربند شود تیر آرشی. اخسیکتی. نظامی که در گنجه شد شهربند مبادا ز اسلام نابهره مند. نظامی. از آنجا که شه را نیامد پسند چو سایه پس پرده شد شهربند. نظامی. ، مقیم شدن. اقامت کردن: تا من آنجا که شهربند شوم ازبلندیت سربلند شوم. نظامی