جدول جو
جدول جو

معنی شاشبند شدن - جستجوی لغت در جدول جو

شاشبند شدن
(خَ کَ دَ)
بند آمدن بول در مثانه و راه بیرون شدن نیافتن. به بیماریی مبتلا شدن که بول در مثانه بماند و بیرون نتواند آمدن. مبتلا به حبس بول گشتن. اسر. احتقان. احتباس بول و رجوع به شاشبند شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پابند شدن
تصویر پابند شدن
مقید شدن، گرفتار شدن
کنایه از عاشق شدن
فرهنگ فارسی عمید
(اَ جَ)
مبتلا به حبس بول گشته. مأسور
لغت نامه دهخدا
(خِ لَ دَ)
شاخ بهم بند شدن، کنایه از شاخ به شاخ شدن. رجوع به شاخ به شاخ شدن شود
لغت نامه دهخدا
(جُ تَ)
کاربستن. اجرا کردن:
سخنهای سعدی مثال است و پند
به کار آیدت گر شوی کاربند.
سعدی.
حکم خدا را چو شوی کاربند
فتح بیابی، نشود کاربند.
مؤلف آنندراج (از فرهنگ آنندراج).
، اطاعت و فرمانبرداری کردن. (برهان) (آنندراج). اطاعت کردن. (انجمن آرا) ، برنیامدن حاجت. (آنندراج). فروبسته شدن کار
لغت نامه دهخدا
(خَ شُدَ)
محاصره. (یادداشت مؤلف). محاصره شدن. در حصار شدن. محصور شدن:
من که در این دایرۀ دهربند
چون گره نقطه شدم شهربند.
نظامی.
کشیده در آن شهر کوهی بلند
شده مردم شهر ازو شهربند.
نظامی.
مجموع میوه ها و... (در آمل) فراوان باشد... چنانچه اگر شهربند شود هیچ چیز از بیرون احتیاج نباشد. (نزهه القلوب).
، محبوس شدن. زندانی شدن:
وآن دم که یغلق عزمات تو برگشاد
در جعبه شهربند شود تیر آرشی.
اخسیکتی.
نظامی که در گنجه شد شهربند
مبادا ز اسلام نابهره مند.
نظامی.
از آنجا که شه را نیامد پسند
چو سایه پس پرده شد شهربند.
نظامی.
، مقیم شدن. اقامت کردن:
تا من آنجا که شهربند شوم
ازبلندیت سربلند شوم.
نظامی
لغت نامه دهخدا
تصویری از پابند شدن
تصویر پابند شدن
مقید شدن گرفتار شدن، عاشق شدن، مواخذ گشتن
فرهنگ لغت هوشیار